فكري به حال اين دل بي اختيار كن
آهوي بي پناه و رها را شكار كن
يوسف شدي و خلق زليخاي تو شدند
كمتر ز چشم دلشدگانت فرار كن
روز ظهور اگر بدنم زير خاك بود
يك فاتحه بيا سر قبرم نثار كن